روضه مکتوب حضرت مسلم بن عقیل
وقتی دشمن دید حریف مسلم بن عقیل نمی شود از پشت بام ها، سنگ به طرف او پرتاب می کردند و آتش هیزم بر سر او می ریختند.
سَلَامُ اللَّهِ وَ سَلَامُ مَلَائِکَتِهِ الْمُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیَائِهِ الْمُرْسَلِینَ وَ أَئِمَّتِهِ الْمُنْتَجَبِینَ عَلَیْکَ یَا مُسْلِمَ بْنَ عَقِیلِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ أَشْهَدُ أَنَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَنَّکَ قُتِلْتَ مَظْلُوماً لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ أَمَرَ بِقَتْلِکَ
یابن الحسن نوا به دل بی نوا بده
بانور خود به دل محبان صفا بده
سر زد هلال ماه عزاداری حسین
اذن ورود ماه محرم به ما بده
شب اول محرمه، به فرموده امام رضا علیه السلام از امشب تا عاشورا کسی خنده رو لبای بابام امام کاظم علیه السلام نمی دید. آخه همه ساله از اول محرم تا روز عاشورا پیراهن پاره پاره ی سیدالشهداء (علیه السلام را ازعرش خدا رو به زمین آویزون می کنند، حزن و غم و اندوه همه ی عالم را فرامی گیره. یا صاحب الزمان، از همین امشب شما رو به حق غریبی مسلم قسم می دهم به ما عناینی بفر مائید.
یابن الحسن
ای یار که در راهی و زینجا خبرت نیست
در راهی و از کوفه و از ما خبرت نیست
در راهی و یک قافله گل پشت سر توست
می آیی و ناموس خدا هم سفر توست
بر باد صبا گفته ام ای دوست پیامم
شاید برساند به تو ای یار سلامم
******
گفتم به صبا حال من زار بگوید
از حال سفیرت به سر دار بگوید
گوید به تو در کوچه چه آمد به سر من
گوید چسان بسته عدو بال و پر من
در مورد پذیرش امان نامه از طرف مسلم دو قول است.1- یک بار ابن اشعث او را امان داد ولی مسلم در جوابش گفت:قول شما کوفیان را اعتماد نشاید واز منافقان بی دین وفا نمی آید.اما وقتی بر اثر جراحات فراوان ضعف وناتوانی براو غالب گردید به ناچار تن در داد.2- به روایت سید ابن طاووس هر چند به او امان دادند قبول نکرد تا آنکه جراحات زیادی بر داشت و نامردی از عقب نیزه بر پشت او زد و او را به روی انداخت آن کافران هجوم آوردند و او را دستگیر کردند.[1]
نقل می کنند: مسلم مانند شیر بوده وچنان نیرویی داشت که دست مردی را می گرفت و او را به پشت بام پرت می کرد. تا اینکه بکر ابن حمران ملعون ضربتی بر روی مسلم زد ولب بالا و دندان او را افکند اما باز،مسلم به هر طرف رو می کرد کسی در برابرش نمی ایستاد. وقتی دیدند حریف مسلم نمی شوندرفتن بالای بامها سنگ و چوب بر او می زدند. نی ها را آتش می زدند و بر سر مسلم می ریختند.[2]
باسنگ، سر راه و لب بام نشستند
آن سر که پر از عشق تو می بود شکستند
خفاش صفت، نیمه شب از جای پریدند
آن لب که ثنا گوی تو می بود دریدند
ننموده حیا طایفه سنگ دل از تو
من در عوض مردم کوفه خجل از تو
تقدیر من این است و ندارم گله ای دوست
اما تو میاور پی خود قافله ای دوست
مسلم نبودی ببینی اون روزی که قافله به کوفه نزدیک شده بود، ابن زیاد امرکرد سرهای شهدا را پیش روی اهل بیت سر نیزه ها نصب کنند و از جلو حمل دهند و به اتّفاق اهل بیت به شهر در آورند و در کوچه و بازار بگردانند.(سرهای مطهر شهدارا قبل از اسرا به کوفه برده بودند)
چون بی کسانِ آل نبی در به در شدند.
در شهر کوفه ناله کنان نوحه گر شدند
سرهای سروران همه بر نیزه و سنان
در پیش روی اهلِ حرم جلوه گر شدند
مسلم جس ساز می گه ناگاه صیحه و هیاهوئی عظیم از طرف محلاّت کوفه شنیدم، وقتی رفتم ناگاه دیدم قریب به چهل محمل و هودج پیدا شد که بر چهل شتر حمل داده بودند و در میان آنها زنان و حَرَم حضرت سیّد الشهداء علیه السّلام و اولاد فاطمه بودند، و ناگاه دیدم که علی بن الحسین علیه السّلام را بر شتر برهنه سوار است و از اثر زنجیر خون از رگهای گردنش جاری است.
مردم کوفه را دیدم که بر اطفال اهل بیت رقّت و ترحّم می کردند و نان و خرما و گردو برای ایشان می آوردند آن اطفال گرسنه می گرفتند، امّ کلثوم آن نان پاره ها و گردو و خرما را از دست و دهان کودکان می ربود و می افکند، پس بانگ بر اهل کوفه زد و فرمود: یا اَهْلَ الْکُوفَة! اِنَّ الصَّدَقَةَ عَلَیْنا حَرامٌ؛ دست از بذل این اشیاء بازگیرید که صدقه بر ما اهل بیت روا نیست.[3]
بی شرم امّتی که نترسید از خدا
بر عترت پیمبر خود پرده در شدند
دست از جفا نداشته بر زخم اهل بیت
هر دم نمک فشان به جفای دگر شدند[4]
پی نوشت ها:
[1] منتهی الامال ج1 ص656.
[2] نفس المهموم ص145.
[3] منتهی الامال ج1 ص833.
[4] محتشم.